وقتي كه به ميدان رفت در مقابل دشمن ايستاد و طبق رسوم جنگهاي آن زمان ابتدا خود را معرفي كرد سپس سپاه يزيد را نصيحت كرد كه در مقابل فرزند پيامبر نايستند و با اين كار ايمان خود را از بين نبرند. دربارة فضيلت خاندان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و علي ـ عليه السلام ـ سخناني گفت اما وقتي كه ديد سخنانش بر قلبهاي آلوده كوفيان اثر نمي گذارد با شجاعت تمام، جنگ را شروع كرد و چندين نفر از دشمنان را به هلاكت رساند تا اينكه تشنگي بر آن حضرت غالب شد و نزد پدر برگشت فرمود: پدر جان تشنگي مرا كُشت و سنگيني سلاح توانم را برد آيا آبي هست تا در مقابل دشمنان نيرو گيرم؟[3]
با اين كه علي اكبر ـ عليه السلام ـ مي دانست در خيمه گاه آب نيست و اطفال و كودكان از تشنگي رنگشان زرد شده بود از پدر بزرگوارش تقاضاي آب كرد. علت تقاضا اين است كه بين امام حسين ـ عليه السلام ـ و فرزندش علي اكبر علاقه و محبت زيادي بود و اين پدر و پسر همديگر را خيلي دوست داشتند و از آنجائي كه علي اكبر به پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ شباهت بيشتري داشت امام حسين ـ عليه السلام ـ هر وقت پسرش را مي ديد به ياد جدش مي افتاد و اين هم باعث دوست داشتن بيشتر مي شد. امام حسين ـ عليه السلام ـ مي فرمايند: ما هر وقت مُشتاق ديدار پيامبر مي شديم به چهرة علي اكبر نگاه مي كرديم.[4] لذا وقتي كه امام حسين ـ عليه السلام ـ علي را راهي ميدان جنگ كرد خودش هم چند قدمي دنبال فرزند رفت. از طرف ديگر علي اكبر ـ عليه السلام ـ هم علاقه زيادي به پدرش داشت و لذا وقتي كه در روز عاشورا راهي ميدان شد با وجود اينكه مي دانست در خيمه گاه آبي وجود ندارد ولي بعد از خستگي به خيمه گاه آمد و از امام حسين ـ عليه السلام ـ آب خواست و با اين بهانه علي اكبر ـ عليه السلام ـ مي خواست:
1. اينكه دوباره رهبر و امام و پدرش را ببيند و با اين ديدار پدر و اهل بيت امام حسين ـ عليه السلام ـ را خوشحال كند كه هنوز زنده است.
2. اينكه با ديدن پدر نيروي بيشتري بگيرد و بهتر بتواند با دشمنان بجنگد.[5]
لذا وقتي علي اكبر ـ عليه السلام ـ به خيمه ها مي آيد و از خستگي و تشنگي گلايه مي كند گويا امام حسين ـ عليه السلام ـ منظور علي اكبر را مي فهمد و مي داند كه علي اكبر مي خواهد در اين لحظات با پدر تجديد ديدار كند. لذا امام حسين ـ عليه السلام ـ پسر را به آغوش مي كشد و مي فرمايد: پسرم براي من سخت است كه تو آب بخواهي و من نتوانم خواستة تو را برآورده كنم بزودي جدم رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ تو را با آب كوثر سيراب كند كه بعد از آن هيچ وقت تشنگي بر تو عارض نشود.[6]
برخي گفته اند كه امام حسين ـ عليه السلام ـ زبان در دهان علي اكبر گذاشت تا به پسرش بگويد كه پدرت هم مثل تو تشنه است،[7] و گويا امام هم با اين كار مي خواسته علي اكبر را در آغوش بگيرد.
و برخي نيز گفته اند كه حضرت انگشتر خويش را در دهان علي اكبر گذاشت و علي اكبر آن انگشتر را مكيد و از تشنگي اش كاسته شد.[8]
به هر حال آنچه از مطالب گفته شده مي توان فهميد اين است كه حضرت علي اكبر با توجه به علاقه شديدي كه به پدرش داشت با اين بهانه مي خواست در لحظات آخر عمر چهرة پدر را زيارت كند. و آب خواستن نيز اگر بهانه مراجعت به خيمه ها باشد داراي ايراد شرعي و عقلي نيست چون امام نگين انگشتر را در دهان او گذاشت و كرامتي از امام بود كه علي را سيراب نمايد.
منبع:
[1] . پژوهشكده باقرالعلوم، موسوعة كلمات امام حسين(ع)، ترجمه علي مؤيدي، نشر معروف، چاپ دوم، 78، ص 516.
[2] . قمي، عباس، در كربلا چه گذشت (ترجمه نفس المهموم) محمدباقر كمره اي، انتشارات جمكران، چاپ پنجم، 1374، ص 394.
[3] . پژوهشكده باقرالعلوم، پيشين، ص 515، قمي، عباس، نفس المهموم، ترجمه محمدباقر كمره اي، انتشارات جمكران، چاپ پنجم. 1374، ص389.
[4] . قمي، عباس، پيشين، ص388.
[5] . عالمي، محمدعلي، حسين نفس مطمئنه، تهران، انتشارات هاد، چاپ اول، 1372، ص 258-259.
[6] . قمي، عباس، نفس المهموم، ترجمه محمدباقر كمره اي، تهران، انتشارات جمكران، چاپ پنجم، 1374، ص 389.
[7] . موسوعه سخنان امام حسين(ع)، ص 515، شيخ عباس، پيشين، ص 389، عالمي، پيشين، ص 258.
[8] . همان.
********به وبلاگ من خوش آمدید*********
خدایا مرا ببخش / مرا فهمی ده تا فرامین وحکمت هایت را درک کنم/ و مرا فرصتی دیگر برای بهتر بودن ده تا دستهاو زبان تو شوم .
آمین یا رب العالمین